سرزمین هااااااااا
سرزمین ها در حسرت امپراطوران نیک سرشت می پوسند.
پادشاهان نیک سرشت در حسرت تاج و تخت می میرند.
تاج و تخت در حسرت صلح ویران می شود.
صلح در حسرت قانون عدالت به فنا می رود.
قانون عدالت در حسرت یک مجری پاره می شود.
مجری در حسرت یک زندگی بی دغدغه، زندانی می شود.
و زندگی در حسرت خنده ها به دار آویخته می شود.
خنده ها در حسرت لبها خشک می شوند
و لبها در حسرت آزادی بسته می مانند.
آزادی در حسرت یک جفت بال برای پرواز از قفس آهنی اش سکوت می کند.
سکوت، همچو ناقوسی دهشتناک در سرزمین ها نواخته می شود.
سرزمین ها، این غلامان خسته ی خوابالود، اشک ریزان، در حسرت امپراطوران نیک سرشت می پوسند...
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 17:15 توسط پسر شب
|
من چیستم؟