death

 

نه به آن شیرینی آمدنتان                

                                 ونه به آن تلخی رفتنتان

شگفت

 سلام دوستای خوبم

خیلی حرف تو دلم دارم که باید بزنم اما شرایط طوری یه که اصلا نمیتونم یک کلمه هم بگم ولی بهشون اشاره میکنم اول اینکه میخواستم درمود مدرسمون ی چیزای بهتون بگم ک اگه بشنوید شاخ درمیارید بعدشم میخواستم در مورد یه شخصی چیزایی بهتون بگم ولی حیف که نمیشه.

****************************

کـفـر نـمـی‌گــویـم...

خدایا کفر نمی‌گویم، 
پریشانم، 
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! 
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی. 
خداوندا! 
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 
لباس فقر پوشی 
غرورت را برای ‌تکه نانی 
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ 
و شب آهسته و خسته 
تهی‌ دست و زبان بسته 
به سوی ‌خانه باز آیی 
زمین و آسمان را کفر می‌گویی 
نمی‌گویی؟! 


خداوندا! 
اگر در روز گرما خیز تابستان 
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی 
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری 
و قدری آن طرف‌تر 
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ 
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد 
زمین و آسمان را کفر می‌گویی 
نمی‌گویی؟! 
خداوندا! 
اگر روزی‌ بشر گردی‌ 
ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. 
خداوندا تو مسئولی. 
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن 
در این دنیا چه دشوار است، 
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .